جدول جو
جدول جو

معنی دهن دره - جستجوی لغت در جدول جو

دهن دره
خمیازه، دم عمیق همراه با باز شدن غیر ارادی دهان، بر اثر خستگی، کسالت، بی خوابی یا خواب آلودگی، دهن دره
تصویری از دهن دره
تصویر دهن دره
فرهنگ فارسی عمید
دهن دره
(دَ هََ دَ رَ / رِ)
خمیازه و تثاوب و پاسک و پاشک و فاژ. (ناظم الاطباء). خامیازه. هاک. بیاستو. دهان دره. آسا. (یادداشت مؤلف). دهان دره که خمیازه باشد. (برهان) (از شرفنامۀ منیری) :
کسی را که چشمی رسد ناگهان
دهن دره اش اوفتد در دهان.
نظامی.
- دهن دره کردن، خمیازه کشیدن. فاژیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهن دره
گشودن دهان بسبب غلبه خواب یا خماری و یا تنبلی، خمیازه
تصویری از دهن دره
تصویر دهن دره
فرهنگ لغت هوشیار
دهن دره
خمیازه، دهان دره
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهندره
تصویر نهندره
نهان خانه، مخزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهان دره
تصویر نهان دره
جایی که در آن چیزی پنهان کنند، نهان خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ده دله
تصویر ده دله
کسی که هردم دل به دیگری دهد، بی وفا، بلهوس، برای مثال شرح این بگذارم و گیرم گله / از جفای آن نگار ده دله (مولوی - ۱۰۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهان دره
تصویر دهان دره
دهن دره، خمیازه، دم عمیق همراه با باز شدن غیر ارادی دهان، بر اثر خستگی، کسالت، بی خوابی یا خواب آلودگی، دهن دره
فرهنگ فارسی عمید
(نِ / نَ دَ رَ / رِ)
نهانخانه. (آنندراج) (برهان قاطع) گنجینه. مخزن. (از برهان). نهندره. (جهانگیری) (رشیدی). رجوع به نهانخانه شود:
یک روز چارپا برد و اسپم از کله
روز دگر اروس و قماش از نهاندره.
پوربهای جامی (از جهانگیری).
، خانه زیرزمینی. (برهان قاطع). رجوع به نهانخانه و نیز رجوع به نهندره شود
لغت نامه دهخدا
(مِ یَ)
ده کوچکی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در 61 هزارگزی جنوب خاوری مشیز و 4 هزارگزی خاور راه مالرو رابر به لاله زار. سکنۀ آن 8 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ هَمْ رَ / رِ)
بدزبان. بی آبرو. بی حیا و شوخ چشم. کسی که جلو زبانش را نمی تواند بگیرد. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(شَ پَرْ وَ)
زبان آور. سرزبان دار. که مقاصد خود با کمال جرأت و رک و بی ترس تواند ادا کرد. آنکه سخنان خویش را بی هراس و کمی بی شرمی گوید. (یادداشت مؤلف). و رجوع به زبان دار شود
لغت نامه دهخدا
(گَهَْ)
که دهان وی دریده باشد:
بر پسته که شد دهن دریده
عناب ز دور لب گزیده.
نظامی.
، کنایه است از هرزه چانه و یاوه گوی و هرزه درای و فحاش و بی شرم و بی حیا. (ناظم الاطباء) (از برهان). وقیح و بی شرم در گفتار. که زبانی پلید و فحاش دارد. بی شرم که هرچه خواهد گوید بی رعایت رسوم و آداب. (یادداشت مؤلف). آنکه با بی آزرمی عادت به دشنام و ناسزا گفتن دارد. (امثال و حکم دهخدا) :
از غنچۀ بسته لب نیاید این کار
گل بود دهن دریده هم گل گفته ست.
ظهیر فاریابی (از آنندراج).
آه دهن دریده مرا فاش کرد راز.
سلمان ساوجی (از آنندراج).
خوش گفت در بیابان رندی دهن دریده
عارف خدا ندارد او نیست آفریده.
سیدقاسم انوار (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَرِ)
دهی است از بخش سردشت شهرستان مهاباد. سکنۀ آن 158 تن. آب آن از رود خانه سردشت. صنایع دستی جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار. واقع در 32هزارگزی جنوب شهسوار. کوهستانی، سردسیر دارای 170 تن سکنه. آب آن چشمه سار، محصول آنجا لبنیات و عسل. شغل اهالی گله داری و چوب تراشی و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ رَ / رِ)
خوردنی قلیل. چیزی که خورند. صبحانه. لقمهالصباح. چاشنی بامداد. لهنه. زیرقلیانی. نهاری. ناشتایی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَرْ رَ / رِ)
دهن دره. فنجا. بیاستو. هاک. باسک. پاسک. فاژ. خامیازه. خامیاز. ثوباء. تثاؤب. ثأب. بازشدن دهان به صورتی خاص بی اراده و آن علامت خواب یا بعضی امراض عصبی باشد. (یادداشت مؤلف). خروق. خمیازه. (از منتهی الارب). خمیازه را گویند و آن گشودن دهان است به سبب کثرت خواب و بسیاری خمار کیف و کاهلی. (برهان) (لغت فرس اسدی). فاژه و آن گشودن دهان است به سبب کثرت خواب و خمار. (آنندراج). و رجوع به دهن دره و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهن پاره
تصویر دهن پاره
بی حیا، بی آبرو، بد زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهان دره
تصویر دهان دره
گشودن دهان بسبب غلبه خواب یا خماری و یا تنبلی، خمیازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهندره
تصویر نهندره
مخزن، نهانخانه
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که هر دم دل بکسی دهد بلهوس، بیوفا، آنکه هر روز باعتقادی و کیشی باشد، شجاع دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
نهانخانه (یک روز چار بار برد اسبم از گله روزدگر اروس وقماش ازنهاندره) (پور بهای جامی. جها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهن دریده
تصویر دهن دریده
بد دهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهن بره
تصویر آهن بره
نقب زن نقاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهن دار
تصویر دهن دار
خمیازه، دهان دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهان دره
تصویر دهان دره
((~. دَ رِ))
گشودن دهان به سبب غلبه خواب یا خماری یا تنبلی، خمیازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهندره
تصویر نهندره
((نِ هَ دَ رِ))
نهان خانه، مخزن
فرهنگ فارسی معین
خمیازه، دهن دره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع شهرستان پل سفید سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
این را، این یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
آن را، آن یکی را، برای آن یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
نام محلی در تنکابن که راه سه هزار از آن گذرد
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه ای در روستای یخکش بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی داس دسته بلند، دهره
فرهنگ گویش مازندرانی